{معرفی و نقد کتاب انقلاب مشروطه ایران }
این حقیقت که بعد از یکصد سال هنوز کتبی در تاریخ مشروطه ایران نوشته و منتشر میگردد نشان از زنده بودن و گیرایی پیام انقلاب مشروطیت ایران دارد. برای ایرانیانی که عادت کردهاند انقلاب مشروطه را از زاویه دید بازیگران آن میدان یا وابستگان آنها بنگرند، کسانی همچون ملکزاده، کسروی، کاتوزیان ، یحیی دولت آبادی، ناظم الاسلام کرمانی، مجد الاسلام کرمانی، مهدی کاشانی و…، این کتاب که پژوهشی از ورای تمام این منابع و با بهرهگیری از آنهاست و مهمتر از همه زدودن زوائد و اغراقگوییهای خودمحورانه در آنهاست همچنین محصول سود جستن از دهها منبع و سند مغفول و مهجور چون روزنامهها، گزارشهای دیپلماتیک، اخبار روزنامههای اروپایی و بسیاری اسناد دیگر میباشد خود لطف دیگری دارد.
کاری که ژانت آفاری، استاد تاریخ دانشگاه پردو و به همت دانشگاه میشیگان انجام داد دوباره ما را بر این باور کشانید که غربنشینان با وجود فاصله زیاد از ما، چون روشها و منابع تحقیق را به درستی میشناسند، میتوانند چون اسلافشان ادوارد بروان ، کریستن سن ، دیاکنوف و … ما را رهین کوششهای خود نمایند.
برای نگارنده بیش از همه نگاه همه جانبه مولف به جامعه ایران و رسوخ کردن به لایههای درونی جامعه در این اثر تازه مینمود مباحثی که مشروطه نویسان یا بخاطر عدم تسلط بر منابع یا به خاطر عدم التفات شایسته آنچنان که باید بدان نپرداختهاند.
از جمله این مباحث نقش «ناراضیان مذهبی» در تحولات، انجمنهای مردمی و جایگاه آنها، نهضت زنان، مطبوعات و تاثیر آنها، تاثیر متقابل انقلاب ایران و مجامع اروپایی، نقش سوسیال دموکراتهای قفقاز در انقلاب ایران، نگاه دقیق و موشکافانه به تحولات مجلس (قوانین و ترکیب)، شکافها و جریانات موجود در رهبری انقلاب، و … پژوهش مذکور را در جایگاه بالاتری نسبت به باقی همقطارانش می نشاند.
متــن : با وجود آنچه آمد، از نگاه صاحب این قلم که مقالاتی را در بررسی تحولات انقلاب مشروطه در اصفهان تهیه و در دست چاپ دارد کتاب از نواقصی رنج میبرد که بدانها اشاره میشود. امید می رود آنچنان که مولف در مقدمه گفته است در چاپ های بعدی بدان توجه نمایند.
نخستین نقصی که خود معلول سهلانگاری و کم کاری ما اصفهان نشینان میباشد کمرنگ بودن و گاه نادیده گرفتن تحولات مشروطیت اصفهان میباشد.
مولف راجع به حوادث تهران و تبریز از لابلای دهها کتاب و روزنامه اختصاصی این شهرها تصویری روشن بدست میدهد که راجع به تبریز و تحولات انجمن ایالتی آن «روزنامه انجمن تبریز» که به همت کتابخانه ملی تجدید چاپ شده است، همچنین کتابهای کسروی مهمترین منابع او بودهاند.
اما با کمال تأسف اصفهان از مورخی چنین پرکار محروم بوده است و صد افسوس که اسلاف آنان نیز هنوز دامن همت نبستهاند که «روزنامه انجمن مقدس ملی» و یا چند روزنامه دیگر این شهر را که بسیاری در کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان نگه داری میشوند به چاپ مجدد برسانند و در اختیار پژوهشگران مشروطیت بگذارند. (این نقیصه در سال ۱۳۸۵ و با انتشار دو جلد روزنامههای عصر مشروطیت در اصفهان و روزنامه انجمن مقدس ملی توسط انتشارات مرکز اصفهانشناسی برطرف گردید) اگر چنین شده بود محققی چون ژانت آفاری مجبور نبود حوادث اصفهان را از زاویه روزنامههای چاپ تهران چون « ایران نو » بنگرد ( ص ۲۷۲ ) یا میدانست اصفهانیان نیز در تک تک حوادث مشروطیت واکنشها و اعمال در خور ذکری داشتند. به عنوان نمونه: فشار به محمدعلی شاه برای امضای متمم قانون اساسی، کودتای میدان توپخانه، تاسیس بانک ملی، تکوین انجمن ایالتی شهر، انجمن های مردمی، تشکیل قشون ملی و… .
یک مثال: وقتی خبر تجاوز عثمانی به ارومیه و کشتار مردم آنجا به وسیله تلگراف انجمن تبریز به اصفهان رسید، انجمنهای مردمی به زعامت انجمن ایالتی شهر مسلح شده و چند روزی را در میدان تخت پولاد به رژه و آرایش نظامی پرداختند آنها آماده حرکت به تهران بودند و ماحصل آن تلگرافی بود که انجمن اصفهان به تهران کرد که حدود ۱۵۰ هزار نفر قشون ملی آماده برای حرکت تهیه دیده و منتظر فرمان است یا در واقعه میدان توپخانه این انجمن اصفهان بود که فتوایی را با امضای ۱۶ نفر از علمای این شهر به چهاده ولایت ایران مخابره کرد که « الیوم به ملاحظه حفظ نفوس و اموال و اعراض مسلمین و تقویت دین مبین، مخالفت با مجلس مقدس ملی « شید الله ارکانه » به مثابه مخالفت با امام زمان « علیه السلام » است » پاسخ انجمن های ولایات این بود که فتوی را چاپ کرده به در دیوار زدهاند . بعد از آن قشون ملی اصفهان دوباره تجهیز شده رهسپار تهران شد اما وقتی که به قریه گز رسیدند خبر رسید که بساط میدان توپخانه برچیده شده است. چنان که آمد بجز « انجمن مقدس ملی اصفهان » که ارگان انجمن ایالتی شهر بود و به مدیریت آقا سراج الدین صدر جبل عاملی الموسوی پنج سالی منتشر میشد چند روزنامه دیگر نیز در این شهر به چاپ میرسیدند که متاسفانه مولف کتاب هیچکدام را ندیده است از جمله این روزنامه ها « الجناب » به مدیریت سیدعلی جناب، « اصفهان » به مدیریت حسینخان اعتلاء الدوله، « جهاد اکبر » به مدیریت میرزا علی آقا خراسانی، « انجمن بلدیه اصفهان » ارگان بلدیه اصفهان و به مدیریت آقا میرزا نورالدین مجلسی و در مشروطه دوم « زاینده رود » ( چنان که آفاری گفته است ارگان حزب دموکرات شعبه اصفهان )و به مدیریت معین الاسلام خوانساری دیگر منابع مشروطیت اصفهان میباشند که از دید مولف افتادهاند . موضوع دیگر که مربوط به همین مقوله است نادیده گرفتن نقش انجمن ایالتی اصفهان و مشروطه خواهان این شهر در دعوت از بختیاری هاست. پروسهای که سرانجام به اعاده مشروطیت انجامید.
مولف با آنکه اذعان دارد پس از به توپ بستن مجلس « نخستین شهر بزرگی که حکومت مشروطه تشکیل داد اصفهان بود » ( ص۲۹۳ ) اما این حرکت عظیم را تنها در چند جمله و بسیار ساده دیده است که: « سردار اسعد و بختیاری ها که عداوت دیرینهای با ایل قاجار داشتند از چند جانب مورد حمایت بودند هنگامی که سردار اسعد در اروپا با مشروطه خواهان تبعیدی و اعضای کمیته ایران لندن مذاکره و دیدار میکرد حیدر خان عمواوغلی سوسیال دموکرات اصفهان رفت و از بختیاری ها خواست که از اعاده نهضت مشروطه حمایت کنند» ( ص ۳۲۴ ) کدام محقق میپذیرد انقلاب مشروطیت که حاوی بالاترین پیامها و شعارهای سیاسی آن روز جهان بود و طبقه شهرنشین و باسواد شهری موجد آن بودند را ایلی که تا آن روزگار هیچ مرکز شهری نمیتوان برای آن نشان داد پذیرفته و آنقدر ایمان بدان یافته که برای اعاده دوباره آن دست به اسلحه برده جان بر کف بنهد . ایک اش مولف کتاب کوچک « تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری» اثر دکتر نوراله دانشور علوی را خوانده بود. علوی که خود شاهد و بازیگر بسیاری از حوادث آن روز اصفهان بوده اطلاعات دقیق و مورد اطمینانی از حوادث استبداد صغیر بدست میدهد.
دانشور علوی می گوید پس از به توپ بستن مجلس و آمدن اقبال الدوله کاشی به حکومت اصفهان عدهای از مشروطه خواهان اصفهان دست به کار شده « برای انتخاب عدهای سوار زبده جنگی مشغول کار شدند و در ظرف مدت کوتاهی چهارصد نفر از جوانان رشید و جنگی شهر و دهات اطراف را برای مقابله با سربازان دولتی آماده کردند … چون این عده برای انجام منظور کافی به نظر نمیرسید لذا تصمیم گرفته شد که از تفنگچیهای ایلات و عشایر کمک خواسته شود و بعضی سواران قشقایی و برخی شاهسونها و اتباع علیخان سیاه کوهی را پیشنهاد کردند ولی حاج آقا نورالله رییس انجمن ایالتی اصفهان و دکتر مسیح خان به عنوان اینکه اینها به اصفهان دور هستند با این پیشنهاد موافقت ننمودند و صلاح در این دیدند که از ایل بختیاری استمداد شود » بنا بر این پیشنهاد و تصویب آن هیئت مذاکرهای از اصفهان عازم بختیاری میشود.
نخستین مشکل آن بود که قدرتهای پراکنده ایل بختیاری هریک در جایی سکونت داشتند . هیئت گفتوگوی اصفهان که مولف کتاب نیز عضو آن بود به سوی خوانین بختیاری روانه شدند و هریک با یکی از آنها به گفتوگو نشستند. بختیاریها اختلافات دیرینه خود را داشتند و به همین واسطه مایل نبودند دست به کار شوند مهمترین این اختلافات میان صمصام السلطنه و ابراهیم خان ضرغام السلطنه بود.
انجمن اصفهان ناچار شد مجالس صلحی میان پسرعموها ترتیب دهد و به نتیجه هم رسید . اختلاف مهم دیگر آن بود که امیرمفخم برادر سردار اسعد در جناح محمدعلی شاه بود و شاه با زیرکی هم او را مانع گسیل بختیاریها به تهران کرده بود . این اختلاف آنقدر بود که سردار اسعد را به تزلزل برای حرکت به تهران واداشته بود . حاج سیاح که با کسب مأموریت از مجاهدین تهران به بختیاری رفته بود تا سردار اسعد و بختیاری ها را به حرکت به سوی تهران تشویق کند مینویسد آنقدر سردار اسعد از بروز جنگ و برادرکشی در ایل احتراز داشت که چند بار به امیرمفخم نوشت « حاضر است تمام دارائی خود را به مهر علما به او صلح کند که او از زد و خورد با ایل دست بردارد و اگر میخواهد به شاه کمک کند به طرف رشت یا آذربایجان برود که بین ایل اختلاف نیفتد » به هر حال هیئت صلح اصفهان به نتیجه رسید میان صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه صلح برقرار و پیمان اتحاد بسته شد. صمصام السلطنه به مردم اصفهان و همراهی آنها اعتماد نداشت. حاج آقا نورالله در نامهای به او نوشت « قاطبه مردم نسبت به محمدعلیشاه و دولتیان عصبانی و از اقدامات درباریان فاسد متنفرند و در صورتی که خوانین به کمک مشروطه خواهان بشتابند عامه اهالی از دل و جان با ایشان اشتراک مساعی خواهند کرد » حدود یکماه مذاکرات اصفهانیان و خوانین بختیاری به صورت مخفی و در کوههای بختیاری ادامه داشت در این میان خبر قیام تبریز و رشت رسید و بر قوت قلبها افزود اما فرمان پر تزویر محمدعلی شاه در اعاده مجلس و مشروطیت دوباره پای خوانین بختیاری را سست کرد هیئت اصفهان ناچار دوباره توضیح داد که این دستخط برای دفع الوقت و خدعه است تا به قلع و قمع آزادی خواهان بپردازد و سرنوشت ملک المتکلمین اصفهانی را به آنها یادآور شد در همین زمان بود که حیدر خان عمواوغلی و میرزا ابراهیمخان معروف به سفارتی به اصفهان آمدند . هنوز پای بختیاری به اصفهان نرسیده و علی رغم نوشته کتاب ژانت آفاری وی با بختیاریها ملاقاتی نداشته است.
چرا که آنها در اصفهان « در منزل میرزا حسنخان امین دفتر معروف به موسفید منزل کردند و پس از چند روز مذاکره با سران آزادی به تهران مراجعت نمودند » این نکته همین جا گفتنی است که در استبداد صغیر و تحولات پس از آن جنبش تبریز و گیلان با نیروهای فکری و بدنی انقلابیون قفقاز حمایت میشدند ( بخش انقلابیون قفقاز در آذربایجان و گیلان ص ۳۰۹ ) و بنا به نوشته آفاری حدود ۵۰۰ الی ۸۰۰ مسلح جنگاور و دارای ایدئولوژی قوی برای مبارزه به تبریز وارد شدند که گاه رهبری جریان را نیز بدست میگرفتند اما اسناد و اخبار نشان میدهد جنبش اصفهان متکی به نیروهای بومی بوده و از این قوه قوی محروم بوده است.
هرچه بود بختیاریها آماده حرکت به اصفهان شدند اما آخرین شرط هایشان نشان میدهد زمینه اعتقادی قوی و محکمی انگیزه آنها برای بدست گرفتن اسلحه نبوده است چرا که پیش از حرکت اعلام کردند « باید محل پرداخت جیره و مواجب سواران بختیاری معین و معلوم شود » پس از اطمینان دادن اصفهانیان که از محل مالیات قانونی پول آنها پرداخت می شود همه چیز آماده بود. اما اصفهانیان نیز منتظر ورود بختیاریها ننشستند.
در نهم ذیحجه ۱۳۲۶ آنها جنگ مسلحانه را شروع کردند به طوری که مشروطه خواهان در مسجد شاه سنگر گرفته و نیروهای دولتی در عالی قاپو و باقی میدان بودند. نیروهای اقبال الدوله با کمک توپی که در میدان کار گذاشته بودند یکی از منارههای مسجد شاه را که سنگر مجاهدین بود هدف قرار دادند.
در گرماگرم جنگ بود که نیروهای بختیاری به رهبری ضرغام السلطنه از پل چوبی گذشته خود را به میدان رسانیدند پس از دو روز زد و خورد جنگ مغلوبه شد.
سربازان دولتی از دروازه های شهر گریختند اقبال الدوله کاشی و وابستگانش به کنسولخانه انگلیس پناه بردند. دو روز بعد صمصام السلطنه وارد شهر شد و حکومت شهر را به دست گرفت در حالی که انجمن ایالتی دوباره جلسات خود را از سرگرفته بود. دانشور علوی نام عده زیادی از مشروطه خواهان اصفهان را که در جنگ مسلحانه نبرد کرده بودند آورده است همچنین مینویسد که مردم شهر پای اجساد سربازان دولتی را گرفته میکشیدند و فریاد میزدند که « آزادی خواهان اصفهان اینطور انتقام خون ملک المتکلمین را میگیرند » پس از آن اسلحه خانه سرشار ظل السلطان بدست نیروهای بختیاری و مردمی افتاد. سردار اسعد نیز از اروپا به خاک بختیاری آمد و در آنجا با حاج سیاح که از تهران آمده بود روبرو شد و هر دو به اصفهان رهسپار شدند.
میتوان گفت حتی تا این لحظه نیز بختیاریها برای تسخیر تهران مصمم نبودند چرا که یکبار اردوی اعزامی را به اصفهان بازخواندند حاج سیاح که اختصاصا برای اینکار بار سفر به بختیاری رابسته بود از این دو دولی بختیاریها خسته شده پنهانی عازم تهران شد . او می نویسد چون خوابگاه من و جناب سردار اسعد در یک اطاق بود مشاهده میکردم که بعد از بازخواندن اردو به شهر هر دفعه مرا میدیدند گویی خجل میشدند. پس مصمم شدم که به طهران مراجعت نمایم.
در لشکرکشی به تهران نیز میتوان استنباط کرد عده زیادی از مردم شهر با بختیاریها هم رکاب بودهاند. با این همه آیا منوط کردن این حرکت عظیم در کینه میان بختیاری و قاجار و پنهان کردن نقش مردم اصفهان نگفتن بخشی از واقعیت نیست؟ اشتباه دیگری که ژانت آفاری مرتکب شده آن است که می گوید: « در قانون انتخابات چهار منطقه کشور ایالت به شمار میآمدند که هر کدام دوازده نماینده به مجلس میفرستادند این چهار ایالت عبارت بودند از : ۱ – آذربایجان ، ۲- خراسان ، سیستان …۳- فارس و بندرهای خلیج فارس ۴ – اصفهان ، یزد ، کاشان … مابقی نواحی ولایت محسوب میشدند و هر کدام فقط شش نماینده به مجلس می فرستادند » ( ص ۲۲۲ ) آنچه ژانت آفاری آورده بر اساس قانون انتخابات۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ میباشد که بر طبق آن نوعی تقسیم بندی برای تعیین محل نمایندگان تا سقف ۲۰۰نفر مقرر میباشد و ربطی به بحث ایالت یا ولایت شمردن آنها ندارد چرا که در هیچ دوره ای مثلا اصفهان، یزد، کاشان، قم و ساوه تشکیل یک ایالت بنام اصفهان را ندادهاند بلکه گلپایگان و کمره و خوانسار جزو ولایت اصفهان بودند که آنها نیز در این قانون جداگانه به همراه عراق و ملایر و تویسرکان و نهاوند شش نماینده باید به مجلس میفرستادند.
نکته مهم آن است که در قانون مفصل و حدود ۵۰۰ ماده ای «تشکیل ایالات و ولایات و دستوالعمل حکام » مصوب ۴ ذیقعده ۱۳۲۵ بود که مجلس اعلام کرد « مملکت محروسه ایران برای تسهیل امور سیاسی به ایالات و ولایات منقسم میشود » ماده ۱ ، « ایالت قسمتی از مملکت است که دارای حکومت مرکزی و ولایات حاکم نشین جزء است و فعلا منحصر به چهار ایالت است ( آذربایجان ) ( کرمان و بلوچستان ) ( فارس ) ( خراسان ).
این تعارض زمانی برای بعضی شهرها به وجود آمد که بر اساس قانون « انجمن های ایالتی »مصوب ربیع الثانی ۱۳۲۵، که ذکر کرده بود در کرسی ایالت باید تعداد اعضای منتخب انجمن ایالتی ۱۲ نفر و در کرسی ولایت این تعداد ۶ نفر باشد خود را جزو ایالات نمیدیدند. اصفهان از این گونه بود. نخست تلگرافی از مجلس در انجمن ایالتی اصفهان که ۱۲ عضو داشت قرائت شد که « به اکثریت آراء از ممالک ایران فقط چهار مملکت آذربایجان خراسان و فارس و کرمان و بلوچستان به عنوان ایالت قبول شد و سایر ممالک ایران تماما به عنوان ولایت شناخته شده فقط در شهر حاکم نشین هر ولایت یک انجمن ولایتی تشکیل خواهد شد انجمن اصفهان خشمگین شد و پاسخ داد معلوم میشود اصفهان جزو ولایات شناخته شده لزوما توضیح میشود که در نظام نامه انجمنها تشخیص ایالت دادهاند و عین عبارت است. فصل اول ایالت قسمتی از مملکت است که دارای حکومت مرکزی و ولایات حاکم نشین جزء است … از این قرار اصفهان جزء ایالت محسوب است زیرا هم دارای حکومت مرکزی است و هم دارای ولایات حاکم نشین جزء از قبیل ابرقوه و قمشه و اردستان و نجف آباد و سده وغیرها که هر یک دارای محال زیاد و شصت هفتاد هزار نفر جمعیت دارد و حاکم علیحده برای هر کدام از جانب ایالت معین و تابع مرکز ایالتی هستند.
در این صورت قرار دادن اصفهان را جزو ولایات بر خلاف میزان نظام نامه و دو کرور جمعیت شهر و بلوکات آن خاک راضی نخواهند شد » البته چنان که آمد هشت ماه بعد مجلس با تصویب « قانون تشکیل ایالات و ولایات » بر نظر خود پای فشرد و انجمن ایالتی اصفهان نیز تعداد اعضای خود را کم نکرد ولی در دوره دوم بعد از استبداد صغیر همه جا در مکاتبات خود را «انجمن ولایتی» نام نهاده است. پس معلوم میشود که برخلاف نظر ژانت آفاری اصفهان ایالت شمرده نشده بود و مردم اصفهان نیز چون گیلان خود را مستحق ایالت شمردن میدانستند. ( ص ۲۲۳ )
برای مطالعه اصل این نقد کلیک کنید.