{تاریخ پنهان زنان}
زنان در انقلاب مشروطه با تاسیس انجمنهای زنان نقشی غیرقابل انکار در پیشبرد جنبش مشروطه داشتند اما بخش مهمی از فعالیتها آنها در سایه مانده و روایت نشده است. تقریبا اغلب روایتهای دست اول مشروطه توجه چندانی به نقش و حضور زنان نداشتند و برای ردیابی موقعیت و تلاشهای زنان در آن دوران باید به سراغ نامهها، گزارشهای روزنامهها و خاطرات رفت و در واقع در میان خطوط روایت رسمی رد آنها را پیدا کرد. انجمنهای زنان در دوران مشروطه داستان فراموششده روایت رسمی است اما با اینحال مسلم این است که زنان در مشروطه حضوری پررنگ در عرصه اجتماعی و تاریخی ایران پیدا کردند اگرچه تلاشهای آنها زیر فشار یک سنت کهنسال پس زده شد و در حاشیه قرار گرفت.
«زنان ایران از 1907 به بعد، با یک جهش، مترقیترین (اگر نه رادیکالترین) زنان جهان شدهاند. اگر این سخن تصورات صدها ساله را دگرگون میسازد، چه باک، زیرا حقیقت محض است.»
این توصیفی است از مورگان شوستر، امریکایی جوانی که مستشار مالی حکومت جدید ایران بود و برای اولینبار روایتی از چهره واقعی زنان را در جریان نهضت مشروطه به جهان بیرونی نشان داد. او در کتاب «اختناق ایران» داستان انجمنهای نیمهمخفی زنان را که در جریان انقلاب مشروطه شکل گرفته بودند روایت کرد. شوستر که در سالهایی که در ایران بود چند باری از یاری انجمنهای زنان بهرهمند شده بود با ستایش از نقش زنان در آرمانهای انقلاب یاد میکند. او معتقد است که زنان محجبه ایران با تجربهای نه چندان طولانی و مستحکم «یکشبه آموزگار، روزنامهنویس، موسس باشگاههای زنان و سخنگو در مباحث سیاسی» شدند و به نقطهای رسیدند که زنان در غرب دهها و شاید صدها سال برای رسیدن به آنجا تلاش کرده بودند.
ژانت آفاری در پژوهشش درباره انقلاب مشروطه، مروری بر مطالعات انجام شده درباره انجمنها و رهبران زنان در انقلاب مشروطه کرده است و میگوید تقریبا 60 سال پس از روایت شوستر، سه پژوهش در ایران توسط بدرالملوک بامداد، پری شیخالاسلامی و فخری قویمی اطلاعات بیشتر و تازهتری در مورد رهبران زنان در مشروطه به دست دادند. هما ناطق نیز درباره نوشتههای دو مدافع مسائل زنان در اواخر نوزدهم پژوهش کرده است: بیبیخانم استرآبادی و تاجالسلطنه که هر دو از شاهزادگان قاجار بودند و در انجمنهای زنان دوران مشروطه فعالیت داشتند. آفاری همچنین از پژوهشهای عبدالحسین ناهید و منگل بیات هم یاد میکند. اما خود او در پژوهشش با بررسی نامهها، مقالهها و گزارشهای زنان که در روزنامههای دوران انقلاب مشروطه نوشته بودند، به سراغ بازخوانی داستان فراموش شده انجمنهای زنان و به طور کلی نقش زنان در مشروطه رفته است و نتیجه گرفته که: «نهضت مبارزه برای حقوق زنان عمدتا ریشه در انقلاب مشروطه دارد. زنان دستاندرکار، که بسیاری از آنها از طبقات بالای اجتماع بودند، رفته رفته در انجمنها متشکل شدند و مدارس جدید دخترانه، کلاسهای آموزش بزرگسالان، درمانگاه و انواع نهادهای دیگر تاسیس کردند. آنها از حکومت تازهتاسیس هیچگونه کمک مالی نگرفتند، زیرا این حکومت علنا زنان را از دخالت در امور سیاسی منع میکرد. با وجود این، انجمنهای زنان با آنکه تعدادشان اندک بود، توانستند تغییرات مهمی در زندگی بسیاری از زنان شهری پدید آوردند.»
برخی از خطوط پررنگ اقدامات زنان در دوره مشروطه را میتوان چنین دستهبندی کرد: گروه اندکی از زنان روشنفکر در آن دوران با رهبری نهضت که با مردان بود مخالفت کردند و همچنین با بخشی از علما که مخالف مدارس دخترانه بودند نیز به مقابله برخاستند. انجمنهای زنان به عنوان حامی نیرومند مجلس مطرح بودند اما برخیشان موضعی انتقادی در برابر سکوت نمایندگان در امور اجتماعی و اقتصادی داشتند و از سوی دیگر خواستار امکانی برای مشارکت در اصلاحات ملی بودند. تعدادی از آنها نیز به سراغ مسائلی رفتند که امروز به عنوان خواستی فمینیستی مطرح است: انتقاد از آزادی مردان در طلاق و چندهمسری.
در سوی مقابل، برخی از مردان روشنفکر، روزنامهنگاران و نمایندگان مجلس، در آن دوره حامی حقوق زنان بودند: نوشتههای دهخدا در «صوراسرافیل»، مقالههای «حبلالمتین» و «مساوات» و «ایران نو» و اشعار ایرج میرزا نمونههایی از همبستگی با فعالیتها و خواستهای زنان در آن دوره بود.
برای ردیابی نقش زنان در انقلاب مشروطه، باید به سراغ همان مراحل ابتدایی نهضت رفت. در آن دوره گروههایی از زنان به شکلهای مختلف در تظاهرات شرکت داشتند، به اعتصابها کمک میکردند و از رهبران مشروطهخواه حمایت مادی و معنوی میکردند و در برابر نیروهای ضد مشروطه میایستادند.
نوشته شده که در سال 1905 گروهی از زنان صف بستند و همانند سدی به طرفداری از علمایی که در حرم عبدالعظیم بست نشسته بودند در مقابل نیروهای مسلح حکومت ایستادند. در تابستان 1906 که مشروطهخواهان در باغ سفارت بریتانیا متحصن شدند، چندین هزار زن جمع شدند تا به اعتصابکنندگان بپیوندند اما مقامات بریتانیایی مانع شدند.
آفاری میگوید پس از امضای فرمان مشروطه، زنان به طور عمده در دو عرصه حضوری پررنگ دارند: طرح تاسیس بانک ملی و تحریم منسوجات خارجی.
بانک ملی برای این قرار بود تاسیس شود که ایران نیازی به کشورهای خارجی و وام گرفتن نداشته باشد تا مشروطهخواهان زیر دین کشوری خارجی نروند. آفاری درباره نقش زنان در تاسیس بانک نوشته: «گردآوری وجوه برای بانک مورد نظر مسئلهای شد که زنان حول آن متشکل شدند و اولین انجمنها و اتحادیههای خود را تشکیل دادند. سیدجمالالدین واعظ، خطیبی بانفوذ، از بالای منبر از زنان و مردان میخواست که برای تشکیل بانک پول بدهند و این تقاضا با استقبال پرشور مردم مواجه شد. محصلان کتابهایشان را فروختند و زنان جواهرات خود را که اغلب تنها دارایی آنها بود به ودیعه سپردند. در تهران یک میلیون تومان برای سرمایه اولیه بانک جمع شد، و آذربایجان درصدد بود همین مقدار را جمعآوری کنند.»
گزارشهای روزنامههای آن دوره نشان میدهد که زنان در شهرهای مختلف با فروختن گوشوارهها و دستبندها و طلاهایی که برای روز مبادا نگه داشته بودند به تاسیس بانک کمک کردند یا حتی در گزارشی آمده که زنی فرودست میخواسته با فروش برخی وسایل خانهاش کمکی کرده باشد.
زنان همچنین در جنبش تحریم منسوجات وارداتی هم نقشی فعال داشتند و آفاری معتقد است که جنبش آنها شباهتهایی با نهضت ملی هند داشت که در آن زنان اجناس بریتانیایی را تحریم کرده بودند: «اعتقاد بر این بود که تحریم منسوجات اروپایی در ایران، ملت را از وابستگیاش به تاجران و تولیدکنندگان اروپایی آزاد میسازد. کودکان مدرسهرو با افتخار پارچههای وطنی به تن میکردند، و در تبریز زنان اجتماعاتی برای تحریم برگزار کردند و دیگران را تشویق کردند که در صورت امکان مدتی به همان البسه قدیمی که دارند قناعت کنند، به این امید که کشور به زودی منسوجات خودش را تولید میکند.»
آفاری از انجمنهای زنان با عنوان «داستان تقریبا فراموش شده انجمنهای زنان» یاد میکند و معتقد است که این انجمنها به واقع ریشههای بومی جنبش مبارزه برای حقوق زنان در ایران هستند. او به حذفشدگان روایتهای تاریخ مشروطه اشاره میکند و میگوید «حذف زنان از جریان تاریخ، از همه اینها شگفتیآورتر است.» برای مثال، یحیی دولتآبادی که یکی از مفصلترین روایتهای دست اول را از وقایع انقلاب مشروطه نوشت نه فقط به نقش زنان توجهی نکرد بلکه حتی تلاشهای بسیار مهم خواهر خود، صدیقه، را هم نادیده گذاشت. حتی چهرههایی چون احمد کسروی و مهدی ملکزاده نیز به تفصیل به انجمنهای زنان نپرداختند.
آفاری میپرسد چه شد که در رژیم غیرمذهبی اما استبدادی پهلوی، روایتی تاریخی ساخته و پرداخته شد که در آن جنبههای چند فرهنگی و چند ایدئولوژیکی انقلاب نیز همچون ابعاد رادیکال آن محو شد؟ او در پایان پژوهشش نوشته که جریانها و گفتمانهای سیاسی که در ایران در دهههای اخیر شکل گرفتهاند، در سیر حرکت به سوی دموکراسی باید بر «تجارب تاریخی مشخص قرن بیستم ایران» مبتنی باشد: «میراث رادیکال چند فرهنگی و دموکراتیک انقلاب مشروطه سرآغاز خوبی است برای جنبشهای فکری امروز ایران.»